نمیشه نزنم باهاش حرف یه شب پنج شنبه صبح تا چهارشنبه شب
فقط اون همه حرفام و میفهمه پس حق بده بهش وابسته شم
نمیخوام حتی فکر کنم به زمانی که اون نبود چون اونموقع بودم پر کمبود
یه پسر کمرو که بدش میومد اسمش باشه محمود
الان نمیتونم توصیف کنم حسم وقتی اون بامه هر جا باشم بستم
واسم مهم نیس که دیگه چیه اسمم باهاش بالاتر از زمین فراتر از جسمم
بعضی وقتا میترسم که بره دور بشه دوستش دارم با این که میدونم اون بشه
خودم دیدم ولی نمیخوام که رو بشه دستش چون دستمه هر روز
اون بهم میگه توبله خوب حس بگو کجا مثل بغل من بود سیف
نه نمیگه دروغ بهم اون نمیگه دروغ بهم
روتلس بود سیف دقیقن همون چیزایی بود که اون میخواست
نمیگه دروغ بهم پول نمیگه دروغ بهم