[مقدمه]
آه، آه…
زمزمههایی که انگار از دل روحه، آروم و عمیق…
[بند اول]
صدایی از دل گذشته میاد،
یه چیزی کاشته شده…
روح خودش راهو بلده، بذار خودش هدایتم کنه…
چون قراره دوباره راه بیفتم، برم یه مسیر دور…
تا بالاخره دوباره همدیگه رو توی افقی مبهم ببینیم…
[کُر]
آه، آه…
باد داره اسمتو صدا میزنه…
مثل زمزمهی روحهایی که هیچوقت ترکت نمیکنن…
آه، آه…
اشکای نقرهایتو جمع کن…
و دعا کن که فردا دیگه نباشن…
[بند دوم]
زمین و آسمون دارن با هم یکی میشن،
نور خودش رو نشون میده،
تاریکی هم از بندهای ما باخبره…
روحا تو ذهن بیقرار پرسه میزنن،
اما دنبال جواب میگردن…
میشنوی؟ میگن دوباره میبینیمت…
[کُر]
آه، آه…
باد هنوز داره اسمتو صدا میزنه…
مثل نجوای اونایی که هیچوقت تنهامون نمیذارن…
آه، آه…
اشکات رو جمع کن…
و دعا کن که هنوز فردایی وجود داشته باشه…
[بخش میانی]
آه، آه…
نمیشنوی که دارن صدات میزنن؟
[کُر پایانی]
آه، آه…
این بار باد داره منو صدا میزنه…
صدای روحهایی که هیچوقت ازم جدا نمیشن…
آه، آه…
اشکای نقرهایمو جمع میکنم…
و دعا میکنم که فردا برگردم…
[پایان]
آه، آه…
زمزمهای که تا آخرین لحظه، توی هوا پخش میشه…