ای دل نگویی چون شدی ور عشق روز افزون شدی
گاهی زغم مجنون شدی گاهی ز محنت خون شدی
در عشق تو چون دم زدم صد فتنه شد اندر عدم
ای مطرب شیرین قدم میزن نوا تا صبحم
گفتم که شد هنگام می ما غرقه اندر وام می
نی نی رها کن نام می مستان نگر بی جام می
ای بلبل از گلشن بگو، زان سرو و زان سوسن بگو
زان شاخ آبستن بگو پنهان مکن روشن بگو
آخر همه صورت مبین بنگر به جان نازنین
کز تابش روح الامین چون چرخ شد روی زمین
این نیست بر هستی بزن بر عیش و سرمستی بزن
دل بر دل مستی بزن دستی بزن دستی بزن