بند ۱:
بیرون شب است و تو دوباره مال منی.
چراغهای قرمز و یخهای ضخیم، تمام زمین را پوشاندهاند.
نفس تو بر روی شیشهی ماشینمان بخار میکشد.
چشمهایمان خستهاند، اما هنوز برای بیشتر درخواست میکنند.
در وحشیگری حک شدهایم، آیا بیش از حد پیش رفتهایم؟
جایی چهار چرخ قدرت خود را به نمایش میگذارند.
این جاده پوست مار است، درخشان و کچل.
مثل یک خزنده که خاک یخزده را میشکافد.
کورس:
دنیا مال ما نیست.
اما سریعتر از باران.
ما شب را میبریم.
ما گلولههای تصادفی هستیم، عشق.
توسط یک خدای مست شلیک شدهایم.
فقط گناهکاریم، به خاطر پیر شدن.
بند ۲:
ساعتها مثل آتش، باورهایمان را میسوزانند.
به زودی خورشید طلوع خواهد کرد و ما را در خوابهایش دوخته خواهد کرد.
فراموش کردهایم که ملوانانی هستیم بدون باد در بادبانهایمان.
دوقلوها با ضربان قلب تا صبح که بشکند.
در سرگیجه رد شدهایم و برای بیشتر درخواست میکنیم.
آیا هرگز متوجه شدهایم که هیچ چیزی برای همیشه دوام ندارد؟
چهرهها به سمت آسمان، چون ناشناخته زیباست.
هر ساعت را در عکسهای پولاروید خود ثبت میکنم.
کورس:
دنیا مال ما نیست.
اما سریعتر از باران.
ما شب را میبریم.
ما گلولههای تصادفی هستیم، عشق.
توسط یک خدای مست شلیک شدهایم.
اوه فقط گناهکاریم، اوه فقط گناهکاریم،
به خاطر پیر شدن.
پل:
ساعتها مثل آتش، باورهایمان را میسوزانند.
حقیقت درست آنجا است عزیزم، حتی اگر خونریزی کنیم.
جادههای شب مانند پوشش زغال بر روی عضلات جهان هستند،
که ما را به هیچ جا هدایت میکنند؛
چون هیچ جا خانهی ماست؛
هیچ جا خانهی ماست؛
اوه فقط گناهکاریم به خاطر پیر شدن؛
ما گلولههای تصادفی هستیم، عشق.
کورس:
دنیا مال ما نیست.
اما سریعتر از باران.
ما شب را میبریم.
دنیا مال ما نیست.
اما سریعتر از باران.
ما شب را میبریم.